اشاره: سیرت حضرت حسن مجتبی، صفحة روشنی از تاریخ صدر اسلام است كه در آن زندگیای پاك و پسندیده، همراه با فهم دقیق و عمیق از دین متجلّی است؛ زندگیای كه از انوار نبوّت پرتو گرفته است و همواره فراراه رهبران، مصلحان، دعوتگران و اندیشمندان جامعة اسلامی و تودههای مسلمان در قرون بعدی بوده است. او كه در شهر پیامبر و در خانة حضرت فاطمه و علی رضیاللهعنهما چشم به جهان گشود و با محبّتها و نوازشهای خاتم پیامبران صلّیاللهعلیهوسلّم كودكیش را سپری كرد و در دوران خلفای راشدین به جوانی و پختگی رسید. او كه رسول خدا در سیمایش ستارهای بلند و درخشان و در قلبش اشتیاق فراوان به اصلاح امّت را دید و او را با لقب «سیّد» نواخت و نوید تحقّق طرح اصلاحی بزرگی را توسّط او داد؛ اقدامی كه سیادت و سروری حقیقیاش را بیش از پیش اثبات كرد و معجزة پیشگویی رسول خدا صلّیاللهعلیهوسلّم را متحقّق ساخت، آشوبطلبان و كجاندیشان را ناكام گذاشت، دروازه اختلافات را بست و ابواب فتوحات گستردة اسلامی را گشود. در عصر حاضر كه اختلاف بین رهبران و دولتمردان كشورهای اسلامی و احزاب و گروههای سیاسی بزرگترین عامل تشتت داخلی و آسیبپذیری خارجی است، سیرت و سلوك حضرت حسن مجتبی رضیاللهعنه راهكار مناسبی برای رهایی از بحران اختلاف و چنددستگی، و جلوگیری از اتلاف استعدادها و توانمندیها در محل غیرمناسبش است.
نام و نسب و فضایل
ابومحمّد حسن بن علی بن أبیطالب بن عبدالمطلب بن هاشم، گل محبوب و خوشبو و نوة رسول خدا صلّیاللهعلیهوسلّم و سردار جوانان بهشت(1)؛ پدرش سیّدنا امیرالمؤمنین علی مرتضی، مولا و محبوب همة مؤمنان و چهارمین خلیفة راشد، و مادرش فاطمة زهرا، مهتر زنان عالم و دخت گرامی و پارة تن رسولالله صلّیاللهعلیهوسلّم بود. فاطمه در منزل امام انبیا بزرگ شد و از محبّت ویژه و سرشار ایشان بهرهمند گردید، با تربیت پیامبر خدا رشد و تربیت یافت و از منزل وحی علوم نبوی را فراگرفت، زاهدانه با همسر فداكارش علی زندگی كرد و الگوی زنان مسلمان گشت و فرزندان رشید و دلاوری به جامعة اسلامی تقدیم كرد كه سردار جوانان بهشتاند.
حضرت حسن در شعبان و به روایتی در نیمة رمضان سال سوّم هجری دیده به جهان گشود.(2) حضرت علی میفرماید: وقتی حسن به دنیا آمد، رسولالله صلّیاللهعلیهوسلّم نزد ما تشریف آورد و فرمود: فرزندم را به من نشان دهید. چه نامی بر او نهادهاید؟ عرض كردم: حرب. فرمود: خیر! نام او «حسن» است.(3) پیامبر اكرم صلّیاللهعلیهوسلّم با خرما او را تحنیك كرد و در گوشش اذان گفت.(4) قوچی به عنوان عقیقه برایش ذبح كرد و دستور داد سرش را بتراشند و به اندازه وزن موهایش نقره صدقه كنند. و اینها همه در هفتمین روز تولّدش صورت گرفت و نیز او را ختنه كردند.(5)
دایة حضرت حسن، أمفضل همسر حضرت عباس عموی پیامبر بود كه پس از حضرت خدیجه، اوّلین زنی بود كه اسلام آورد. قبل از تولّد حضرت حسن، أمّ فضل نزد رسولالله صلّیاللهعلیهوسلّم آمد و عرض كرد: یا رسولالله در خواب دیدم عضوی از اعضایتان در خانه یا در دامن من است. آنحضرت فرمود: خواب خوبی دیدهای! به زودی فاطمه پسری به دنیا خواهد آورد و تو او را شیر خواهی داد.(6)
حضرت حسن از نظر سیمای ظاهری، شبیهترین فرد به رسولالله صلّیاللهعلیهوسلّم بود. عقبه بن حارث میگوید: همراه ابوبكر بودم كه از كنار حسن بن علی گذشت؛ ابوبكر او را بر شانههایش نهاد و گفت: «بأبی شِبْهَ النبی لا شبیهاً بعلی»؛ پدرم فدایش باد! شبیه پیامبر است نه شبیه علی. حضرت علی كه همراه مابود شروع كرد به خندیدن.(7)
رسولالله صلّیاللهعلیهوسلّم از تولّد حضرت حسن بسیار خوشحال شد و او را بسیار دوست میداشت. شباهت ظاهری، او را نزد آنحضرت محبوبتر میكرد. پیامبر او را میبوسید و با او بازی میكرد و گاهی او را با خود بالای منبر میبرد. حسن در آغوش پرمهر نبوّت و پیش چشمان مبارك آنحضرت و با عنایتهای ویژه نبی رحمت از ولادت تا 8 سالگی رشد كرد. روزی حضرت حسن و حسین در مدینه گم شدند، أمایمن این خبر را به رسول خدا صلّیاللهوعلیهوسلّم رساند. پیامبر به یارانش دستور داد: برخیزید و فرزندان مرا بیابید. خود آنحضرت نیز به جستوجو پرداخت. بالاخره آن دو را در دامنة كوهی در حال بالا رفتن دیدند كه هر یك دیگری را محكم گرفته است و ماری در نزدیكی آنان در حركت است. پیامبر به سرعت به سوی آنان رفت كه مار فرار كرد. رسولالله حسن و حسین را در آغوش گرفت و بر چهرهشان دستی كشید و فرمود: پدر و مادرم فدایتان باد! چقدر شما نزد خداوند گرامی هستید. سپس هر دو را بر شانههای مباركش گذاشت و راه افتاد.(8)
روایت ابوهریره از رسولالله صلّیاللهعلیه وسلم است: «من أحب الحسن و الحسین فقد أحبّنی و من أبغضهما فقد أبغضنی»(9)؛ هر كس حسن و حسین را دوست بدارد، مرا دوست میدارد، و هر كس با آنان بغض بورزد، با من بغض میورزد.
در حدیث دیگری در مورد حسن و حسین آمده است: «هما ریحانتای من الدنیا»؛ آن دو گلهای خوشبوی من از این دنیا هستند. و نیز فرمودند: «الحسن و الحسین سیّدا شباب أهلالجنة»؛ حسن و حسین سرداران جوانان بهشتاند.
در صحیح بخاری از صحابی بزرگوار ابوبكره رضیاللهعنه نقل شده است كه فرمود: رسول خدا را بالای منبر دیدم در حالی كه حسن بن علی در كنار ایشان بود. آنحضرت گاهی به حاضران نگاه میكرد و گاهی به چهرة حسن؛ سپس فرمود: «إنّ ابنی هذا سیّد و لعلّ الله أن یصلح به بین فریقین عظیمین من المسلمین»؛ این فرزندم سردار است و امید است خداوند توسّط او بین دو گروه بزرگ از مسلمانان صلح و آشتی برقرار كند.(10)
همچنین خود حضرت حسن روایت میكند كه رسولالله صلّیاللهعلیهوسلّم به من فرمود: «دع مایریبك إلی ما لایریبك فإنّ الصدق طمانینة و إن الكذب ریبة»؛ آنچه را كه نسبتبه آن شك داری رها كن و به چیزی روی آور كه در قلبت نسبتبه آن شك و تردیدی نیست، همانا صدق و راستی موجب اطمینان خاطر و كذب و دورغ موجب تردید و پریشانی است.
عوامل رشد و تكامل شخصیت
رسولالله صلّیاللهعلیهوسلّم و حضرت علی و حضرت فاطمه مربّیان بینظیری بودند كه حضرت حسن در مكتب پرمهر و سرشار از ادب و حكمت آنان تربیت یافت و با ارزشهای والای انسانی و مفاهیم عمیق دینی آشنا گردید. از دیگر عوامل مؤثر در تربیت حضرت حسن، محیط اجتماعی آن زمان بود. دوران نوجوانی و جوانی ایشان در خیرالقرون و در دوران حیات بهترین شاگردان و تربیتیافتگان مكتب نبوی سپری شد؛ زمانی كه فضلیت و عدالت، صلاح و تقوا، و ایمان و معنویت بر جامعه حكمفرما بود، و عشق به كتابالله و سنّت رسولالله و فراگیری علوم نبوی بر جامعه و دلها سیطره داشت. مسلماً همراهی و همنشینی با این خیل كرام و برگزیده اثر بهسزایی بر روح و روان ایشان گذاشت، و ایشان بهخوبی از این فضای ایمانی و نورانی و سرشار از علم و معنویت استفاده كرد.(11)
وفات جدّ بزرگوار و مادر مهربان
سیّدنا حسن هشت ساله بود كه اتّفاق جانگداز و جگرسوز رحلت پیامبر اسلام صلّیاللهعلیهوسلّم رخ داد. برای ایشان باوركردنی نبود كه آن جدّ مهربان و مربّی بزرگ از دنیا رفته است و دیگر در كنار وی نیست. حسن چه پایگاه بزرگ و آغوش پرمهری را از دست داده بود. او با همان حس كودكانهاش بهخوبی عمق این حادثة دردناك را درك میكرد و بهسان هر كودك دیگری برای تسلّی و التیام، خود را در آغوش مادرش فاطمة زهرا رضیاللهعنها میانداخت. بهراستی كه قلب كوچك و نازنین حسن داغدیده شده بود، چون او به پیامبر عادت كرده بود. امّا هنوز داغ از دست دادن جدّ بزرگوارش تازه بود كه ناگاه مصیبت جانكاه دیگری حسن و حسین و خواهرانشان أمكلثوم و زینب را غمزده و گریان كرد؛ آری! فاطمه مهتر زنان عالم به دیدار خدا و رسولش شتافت. در فاصلة ششماه حسن و حسین و أمكلثوم و زینب هم جدّ بزرگوار و هم مادر مهربانشان را از دست دادند و در كنار پدر تنها ماندند. گویا خداوند حكیم میخواست به آنان قدرت تحمّل در مقابل حوادث سخت را بیاموزد و آنان را برای به دوش كشیدن مسئولیتهای بزرگ و در سینه نگه داشتن غمها و شرایط ناگوار آینده آماده سازد.
در عهد خلفای راشدین
حضرت حسن و حسین و دیگر فرزندان حضرت فاطمه و علی رضیاللهعنهم، از جایگاه بلند و احترام بهخصوصی نزد خلفای راشدین برخوردار بودند و همواره مورد عنایتهای ویژة آنان قرار داشتند.
خلیفة اوّل، حضرت ابوبكر صدّیق، با حضرت حسن محبّت بسیار داشت و از آنجاكه وی شبیهترین فرد به رسولالله صلّیاللهعلیهوسلّم بود، در چشم و دل یار غار و جانشین آنحضرت بسیار عزیز بود. حضرت حسن نیز متوجّه این عنایتهای ویژه خلیفه بود و از سیرت و سلوك ایشان بسیار متأثر بود، چنانكه بعدها یكی از پسرانش را «ابوبكر» نام نهاد. او در خلافت صدّیق اكبر شاهد حوادث بزرگ و درسآموزی بود. او دید كه چگونه یاران و تربیتیافتگان پیامبر اسلام صلّیاللهعلیهوسلّم پس از رحلت جانگداز ایشان، برای پاسداری از كیان دین و قلمرو اسلامی بر انتخاب ابوبكر صدّیق اجماع كردند؛ از جمله شاهد بیعت پدرش علی مرتضی با ابوبكر صدّیق بود. همچنین دید كه چگونه پدرش در مقام معاون و وزیری كاردان در كنار خلیفه است و در امور مهم مشورههای راهگشایی ارائه میكند. و همواره از پدرش میشنید كه در وصف خلیفة اوّل و دوّم میگفت: «خیر الأمّة بعد نبیّها أبوبكر و عمر»(12)؛ بهترین افراد این امّت بعد از پیامبرشان، ابوبكر و عمر هستند.
همچنین حضرت حسن شاهد اقدامات قاطعانة حضرت ابوبكر صدّیق در جنگ با مرتدین و اعزام جیش اسامه جهت مقابله با سپاه روم بود و همانا آن فضای جهادی و حماسی برای ایشان درسآموز بود.
خلیفة دوّم، حضرت عمر فاروق، بنا به جایگاه ویژة اهلبیت نبوی و همچنین توصیه پیامبر اسلام صلّیاللهعلیهوسلّم در حق اهلبیتش، با اهلبیت نبوی خصوصاً حضرت فاطمه و علی و فرزندان ایشان محبّت خاصی داشت و آنان را از خانواده و فرزندانش عزیزتر میدانست. [گفتنی است كه آنچه در مورد برخورد تند حضرت عمر با حضرت علی و فاطمه از سوی برخی نقل میشود، بر پایة روایتهای تاریخی بیاساسی استوار است كه برخی تلاش كردند با ساختن آن روایتها و تبلیغ و انتشار آنها در حدّ وسیع، فضای غیرواقعیای را در بین خلفای راشدین و اهلبیت نبوی ترسیم و در راستای اهداف دینی و سیاسی از آن بهرهبرداری كنند.]
اهلبیت نبوی چنان در چشم و دل خلیفة دوّم عزیز بودند كه با رسیدن اوّلین محمولة غنایم جنگی به مدینة منوّره، نخست از بنیهاشم و اهلبیت آغاز كرد و حسن و حسین را در ردیف برترین گروه صحابه یعنی اهل بدر قرار داد و به هر یك از آنان پنجهزار درهم عطا كرد.(13) همچنین تلاش حضرت عمر برای شكل گرفتن ازدواجش با أمكلثوم دختر حضرت فاطمه و علی و خواهر حضرت حسن و حسین، خود نشانگر محبّت ایشان با اهلبیت نبوی است؛ زیرا وی از پیامبر اسلام شنیده بود: «كلّ سبب و نسب منقطع یوم القیامة إلا ما كان من سببی و نسبی»؛ تمام تعلّقات سببی و نسبی در روز قیامت قطع خواهد شد مگر تعلّقات سببی و نسبی با من. بر همین اساس حضرت عمر به حضرت علی اصرار كرد تا با این وصلت موافقت كند تا در كنار دیگر افتخارات، افتخار دامادی اهلبیت نبوی نیز نصیب وی شود و از شرف آن در دنیا و آخرت بهرهمند گردد. اینگونه حضرت حسن نیز محرم خانة خلیفة دوّم شد و با وی ارتباط بیشتری یافت. این تعلّق خاطر بین خلیفة دوّم و اهلبیت چنان عمیق و گسترده بود كه هم حضرت علی اسم یكی از پسرانش را كه از صهبا بنت ربیعة تغلبی به دنیا آمد، «عمر» نام نهاد، و هم حضرت حسن، حضرت حسین، حضرت زینالعابدین و همچنین حضرت موسی كاظم یكی از پسرانشان را «عمر» نام نهادند.(14)
در زمان خلیفة سوّم، حضرت عثمان ذیالنورین، حضرت حسن در عنفوان جوانی بود، چنانكه در فتح آفریقا شركت كرد و همراه لشكر پیروزمند اسلام، فاتحانه به مدینة منوّره بازگشت.(15)
یكی دیگر از اقدامات بارز حضرت حسن در این دوره، دفاع از خانة خلیفه در مقابل شورشیان بود. هنگامی كه شورشیان خانة حضرت عثمان را محاصره كرده و از حضور ایشان در مسجدالنبی برای نماز جلوگیری كردند، حتّی مانع رسیدن آب آشامیدنی و غذا به خانة خلیفه شدند، عدهای از جوانان صحابه از جمله حضرت حسن و حسین به پاسداری و نگهبانی از خانة حضرت عثمان پرداختند و با شورشیان مقابله كردند. در روایات صحیح آمده است كه در روز شهادت حضرت عثمان، پس از درگیریهای شدیدی كه بین جوانان صحابه و شورشیان رخ داد، پیكر مجروح حضرت حسن را به خانه حمل كردند. بهجز حضرت حسن، عبدالله بن زبیر، محمّد بن حاطب و مروان بن حكم نیز مجروح شدند، حضرت حسین و عبدالله بن عمر نیز در این مقابله با آنان همراه بودند.(16)
پس از شهادت مظلومانة سیّدنا عثمان رضیاللهعنه در روز جمعه 18 ذیالحجّة سال 35 هجری به دست عدهای از شورشیان و اراذل و اوباشی كه از شهرها و مناطق مختلف به مدینة منوّره یورش آورده بودند و هیچ سابقة خیری در اسلام نداشتند، آندسته از بزرگان صحابه كه در مدینه حضور داشتند به حضرت علی رضیاللهعنه روی آوردند و از ایشان خواستند امور مسلمانان را بهدست گیرد، زیرا پس از شهادت خلیفة سوّم هیچ فردی برتر از ایشان وجود نداشت و كسی هم مدعی خلافت نبود، حضرت علی نیز هرگز بر خلافت و امامت امّت حریص نبود، امّا وقتی اصرار شدید صحابه و فتنههای تهدیدكنندة امّت اسلامی را مشاهده كرد، با بیعت مهاجرین و انصار خلیفة مسلمانان شد.
خودداری اهل شام از بیعت با حضرت علی موجب اختلافی داخلی گشت و حضرت علی به قصد وادار كردن آنان به پذیرش بیعت و یكپارچه ساختن امّت اسلامی، جهت استقرار در شهری نزدیكتر به سرزمین شام عازم كوفه شد. در این میان خبر رسید كه حضرت عایشه و طلحه و زبیر به سوی بصره روانه شدهاند. حضرت علی مردم مدینه را جهت بسیج عمومی و پیوستن به لشكرش فراخواند، امّا برخی از اهل مدینه به خاطر حضور عدهای در لشكر حضرت علی كه به آشوبطلبی متهم بودند، در خصوص پیوستن به ایشان دچار سردرگمی شدند و با خود میگفتند كه صبر كنیم تا اوضاع روشنتر شود.(17)
به هر حال حضرت علی با لشكرش از مدینه خارج شد و هنگامی كه در محلی به نام زبده [در 240 كیلومتری مدینة منوّره] اتراق كرد، حضرت حسن با چشمانی گریان نزد پدر آمد و از به وجود آمدن تفرقه و اختلاف بین مسلمانان اظهار نگرانی كرد و گفت: پدرجان! به شما چند پیشنهاد كردم امّا شما هیچكدام آنها را نپذیرفتید، از روزی میترسم كه بدون یاریگر به قتل برسید. حضرت علی فرمود: تو همواره همانند كنیزكان آه و ناله میكنی، چه درخواست كردهای كه من نپذیرفتم؟ عرض كرد: در روز محاصرة عثمان رضیاللهعنه درخواست كردم از شهر مدینه بیرون بروید تا در روز قتل در شهر نباشید، و بعد از شهادت ایشان از شما خواستم زمامداری مسلمانان را قبول نكنید تا اینكه وفود مردم شهرها و قبایل مختلف عرب جهت بیعت با شما به مدینه بیایند، سپس در هنگام خروج آن دو (طلحه و زبیر) از شما خواستم در خانه بنشینید تا اینكه آنان مصالحه كنند، تا اگر فسادی برپا شد در آن شریك نباشید، امّا شما در همة این موارد رأی مرا نپذیرفتید. حضرت علی رضیاللهعنه (پس از گوش دادن به تمام پیشنهادات و انتقادات فرزندش به هر یك بهطور جداگانه پاسخ داد و) فرمود: فرزندم! در روز محاصرة خانة عثمان ما نیز همانند او در شهر در محاصره بودیم و توانایی بیرون رفتن نداشتیم. امّا اینكه گفتی خلافت را نپذیرم تا اینكه وفود مردم شهرها و قبایل مختلف عرب با من بیعت كنند، باید بگویم كه این حق اهل مدینه (مهاجرین و انصار) بود و نپسندیدیم كه این حق ضایع شود، و ... .(18)
این روحیة حضرت حسن از آثار پیشگوییای بود كه رسولالله صلّیاللهعلیهوسلّم در حق ایشان كرده بودند. علامه سیّد ابوالحسن ندوی در این باره مینویسد: این طرز تفكّر حضرت حسن رضیاللهعنه از آثار پیشگویی رسولالله صلّیاللهعلیهوسلّم در مورد ایشان بود كه فرمودند: این فرزندم سردار است و امید است خداوند توسّط او بین دو گروه بزرگ از مسلمانان صلح و آشتی برقرار كند. این سخن پیامبر صلّیاللهعلیهوسلّم همواره سرلوحه و سرمشق زندگی و تمایلات ایشان قرار داشت.(19)
پیش از درگرفتن جنگ جمل، تلاشهایی از دو طرف برای ایجاد صلح و جلوگیری از نبرد صورت گرفت كه این امر موافق دیدگاه حضرت حسن بود و آرزوی قلبی ایشان را برآورده میكرد، امّا متاسفانه در نتیجة فتنهانگیزیهای منافقان و آشوبطلبانی همچون ابنسبا و هوادارانش این تلاشها ناكام ماند و خون هزاران مسلمان از دو طرف به زمین ریخت. این اتّفاق به حضرت حسن این درس را آموخت كه نباید پس از اتّفاقنظر بین رهبران اسلامی، به فرصتطلبان مجال فتنهانگیزی داده شود. ایشان از این درس در اجرای طرح عظیم اصلاحیاش بهخوبی استفاده كرد.(20)
نبرد صفین و سرانجام رضایت رهبران دو طرف به حكمیت كه بیانگر تنازل هر یك از طرفهای درگیر از مواضع خود به خاطر مصلحت امّت اسلامی بود، اهمیت صلح و محافظت از خونهای مسلمانان را در ذهن حضرت حسن بیشتر تقویت كرد.
پینوشتها:
1. ذهبی، شمسالدین محمّد؛ سیر أعلام النبلاء؛ دمشق: مؤسسة الرسالة ناشرون، 1429هـ./ 2008م.، ج 3، ص 245.
2. همان؛ ص 246.
3. همان؛ ص 247. أخرجه احمد: 1/ 97 و 118.
4. همان؛ ص 248. ترمذی، حدیث 1514.
5. صحیح بخاری، حدیث 6297.
6. ابنأثیر، علی بن محمّد الجزری؛ أسد الغابة فی معرفة الصحابة؛ بیروت: دارالكتبالعلمیة، 1417هـ.، ج 2، ص 14.
7. صحیح بخاری، حدیث 3750.
8. معجم طبرانی: 3/65، حدیث 2677.
9. سنن نسائی، حدیث 8162.
10. صحیح بخاری، كتاب الفتن.
11. صلابی، علی محمّد؛ الحسن بن علی بن أبیطالب شخصیته و عصره؛ بیروت: دار ابنكثیر، 1427هـ./ 2006م.، ص 89ـ 88.
12. همان؛ ص 99. منهاج السنه: 3/162، این روایت از80 طریق روایت شده است.
13. ابنكثیر، ابوالفداء اسماعیل؛ البدایة و النهایة؛ بیروت: دارابنكثیر، 1428هـ./ 2007م.، ج 8، ص 39.
14. صلابی؛ الحسن بن علی بن أبیطالب شخصیته و عصره؛ ص 116.
15. همان؛ ص 131.
16. همان.
17. همان؛ ص 141.
18. ندوی، سیّد ابوالحسن علی؛ المرتضی؛ زاهدان: فاروقاعظم، 5831 ، ص 300.
19. همان.
20. صلابی؛ الحسن بن علی بن أبیطالب شخصیته و عصره؛ ص153.